مقابل ساده باز. (آنندراج). کسی که با وقوف و هوشیاری و دانائی قمار می کند. (ناظم الاطباء). دغل. (یادداشت مؤلف). حیله گر: بالابلند عشوه گر نقش باز من کوتاه کرد قصۀ زهد دراز من. حافظ. به حریفان نقش باز مگو ساده باز از کسی دغا نخورد. ظهوری (از آنندراج)
مقابل ساده باز. (آنندراج). کسی که با وقوف و هوشیاری و دانائی قمار می کند. (ناظم الاطباء). دغل. (یادداشت مؤلف). حیله گر: بالابلند عشوه گر نقش باز من کوتاه کرد قصۀ زهد دراز من. حافظ. به حریفان نقش باز مگو ساده باز از کسی دغا نخورد. ظهوری (از آنندراج)
تردست و مشعبدی که چیزها زیر حقه ها نهد و چون برگیرد نهاده ها برجای نبود و ناپدید شده باشد یا چیزی در حقه نهد و چیز دیگر بیرون کند، توسعاً، مشعبد. شعبده باز. تردست. نیرنگ ساز. نیرنجی. فسوسی. فسوس گر. لوطی. جنقولک باز. پهلوان کچل. چشم بند، مجازاً، فریبنده. مکار. حیله گر. قلاش. چاخان. چاپچی. سه خال باز. جام باز. بامبول. بامبول باز. محیل: صوفی نهاد دام و در حقه باز کرد پیوند مکر با فلک حقه باز کرد. حافظ
تردست و مشعبدی که چیزها زیر حقه ها نهد و چون برگیرد نهاده ها برجای نبود و ناپدید شده باشد یا چیزی در حقه نهد و چیز دیگر بیرون کند، توسعاً، مشعبد. شعبده باز. تردست. نیرنگ ساز. نیرنجی. فسوسی. فسوس گر. لوطی. جنقولک باز. پهلوان کچل. چشم بند، مجازاً، فریبنده. مکار. حیله گر. قلاش. چاخان. چاپچی. سه خال باز. جام باز. بامبول. بامبول باز. محیل: صوفی نهاد دام و در حقه باز کرد پیوند مکر با فلک حقه باز کرد. حافظ