جدول جو
جدول جو

معنی عقب باز - جستجوی لغت در جدول جو

عقب باز
(زَ)
بیت ذیل به شاهد این ترکیب در آنندراج از نادم گیلانی آمده است بی شرح و معنائی:
ما عقب بازیم نزد ما عقب دارد حریف
خاطر ما جمع باشد از پریشان باختن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاب باز
تصویر قاب باز
کسی که قاب بازی کند، بجول باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حقه باز
تصویر حقه باز
حیله گر، فریب دهنده، شعبده باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب باز
تصویر آب باز
شناگر، غواص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشق باز
تصویر عشق باز
عاشق، عاشق پیشه، کسی که عشق بازی می کند، آنکه کارش عشق ورزی است، برای مثال تو که در بند خویشتن باشی / عشق بازی دروغ زن باشی (سعدی - ۱۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
(پُ تَ / تِ خوا / خا)
آنکه قاب بازی کند، قمارباز
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شناگر، سباح
لغت نامه دهخدا
(حَ اَ)
مقابل ساده باز. (آنندراج). کسی که با وقوف و هوشیاری و دانائی قمار می کند. (ناظم الاطباء). دغل. (یادداشت مؤلف). حیله گر:
بالابلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصۀ زهد دراز من.
حافظ.
به حریفان نقش باز مگو
ساده باز از کسی دغا نخورد.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کعب بازنده. غاب باز. قاب باز. آنکه با کعب بازی کند:
مرد بود کعبه جو طفل بود کعب باز
چون تو شدی مرد دین روی ز کعبه متاب.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
که چوب بازد، که با چوب بازی کند،
جوزق، معرب گوزه، غلاف پنبه که هنوز پنبه از آن برنیاورده باشند و بفارسی گوزغه گویند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ خوَرْ / خُر)
تردست و مشعبدی که چیزها زیر حقه ها نهد و چون برگیرد نهاده ها برجای نبود و ناپدید شده باشد یا چیزی در حقه نهد و چیز دیگر بیرون کند، توسعاً، مشعبد. شعبده باز. تردست. نیرنگ ساز. نیرنجی. فسوسی. فسوس گر. لوطی. جنقولک باز. پهلوان کچل. چشم بند، مجازاً، فریبنده. مکار. حیله گر. قلاش. چاخان. چاپچی. سه خال باز. جام باز. بامبول. بامبول باز. محیل:
صوفی نهاد دام و در حقه باز کرد
پیوند مکر با فلک حقه باز کرد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(طِ)
که اسب را دوست دارد. اسب دوست، به زمین شوره رسیدن. (تاج المصادر بیهقی). به زمین شور رسیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). به زمین شوره دررفتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از حقه باز
تصویر حقه باز
تر دست، لوطی، شعبده باز، مکار، حیله گر، بامبول باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاب باز
تصویر قاب باز
بجولباز، منگی آنکه با قاب بازی کند، قمار باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب باز
تصویر آب باز
شناگری، سباحت، غواص
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که شبها بازی کند و صورتهای مختلف از پس پرده بنماید، شب زنده دار: قائم اللیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم باز
تصویر علم باز
کسی که علم را در تکایا بر پیشانی و زنخ و دندان نگاه می داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشق باز
تصویر عشق باز
دلباخته، کبوتر باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقه باز
تصویر حقه باز
شعبده باز، مکار، فریب دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب باز
تصویر آب باز
شناگر، غواص
فرهنگ فارسی معین
پاچه ورمالیده، دغل، حقه ساز، دوال باز، رند، شارلاتان، شعبده باز، شیاد، کلاهبردار، کلک، محیل، مزور، مشعبد، تخم جن، ناتو، ناقلا، متقلب، نیرنگ باز، هفت خط، پاردم ساییده، بخوبر، چاچول باز، زبان باز، پشت هم انداز، چاچول
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قاب انداز، قاب باز، قمارباز، مقامر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آب ورز، سباح، شناگر، شناور، غواص
فرهنگ واژه مترادف متضاد